من از روی صحنه رفتن واهمه دارم،همیشه این ترس را داشتم و نه فقط یک ذره بلکه یک عالمه.
و تا وقتی 27 ساله نشده بودم موضوع با اهمیتی نبود.
تا اینکه شروع کردم به ترانه نوشتن و حتی بعد از اون تنها واسه خودم اجراشون می کردم .
اما بعد از دو سال فقط نوشتن ترانه ها کافی نبود. همه این ایده ها را داشتم و می خواستم با دیگران به اشتراک بگذارم.
اما از لحاظ فیزیولوژیکی قادر نبودم. این ترس بی منطقی را داشتم .
اما هرچه بیشتر می نوشتم و بیشتر تمرین می کردم ،بیشتر می خواستم اجرا کنم.
بنابراین در هفته تولد سی سالگیم تصمیم گرفتم به یک اجرای ازاد محلی بروم و ترسم را پشت سر بگذارم.
وقتی آنجا رسیدم حدود 20 تایی آدم اونجا بود و همگی عصبانی به نظر می آمدند.
اما نفس عمیقی کشیدم و برای اجرای آهنگ ثبت نام کردم،خیلی احساس خوبی داشتم تا 10 دقیقه قبل از اینکه نوبتم شود.
نزدیک نوبت من شد . هیچ موقع این قدر وحشت زده نبود
تصمیم گرفتم هر هفته به اونجا بروم تا دیگر مضطرب نشوم و این کار را کردم و هر هفته اونجا رفتم اما هیچ بهتر نشد هرهفته همون اتفاق میوفتاد و بقیه ماجرای جو کووان را در ویدئو دنبال کنید.