فصل دوم
نا امیدی ماده ی اولیه ی تغییرات بزرگ است. فقط افرادی می توانند به رهایی امید داشته
ویلیام باروز
باشند که بتوانند از باورهایشان دست بردارند.
برای این که بتوانید تغییراتی عمیق در زندگیتان ایجاد کنید، هم به امید و هم به ناامیدی نیاز
آنتونی رابینز
دارید.
اولین چالش یافتن زمان
می دانستم راه حل تمامی مشکلاتم این بود که باید با خودم عهد می بستم تا پیشرفت شخصی را به یک اولویت زندگی روزمره ام تبدیل کنم. با این حال، من نیز مانند دیگران با یک چالش اصلی روبرو بودم:
بنابراین، دفترچه ی برنامه ریزی ام را برداشتم، روی تخت خوابم نشستم و با خود عهد بستم تا زمانی را برای پیشرفت شخصی روزانه ام پیدا کنم. گفته اند که نخستین ساعت هر روز، خط سیر آن روز را مشخص می کند. اگر پس از بیدار شدن از خواب، در نخستین ساعت روز تنبل یا بی هدف باشم، مطمئناً آن روز تنبل، سردرگم و بی هدف خواهم بود. اما اگر تلاش کنم تا آن ساعت نخست به صورت بهینه ای مفید و مثمر ثمر باشم، بقیه ی روز نیز همین گونه خواهم شد. با انجام اعمال مربوط به پیشرفت شخصی در صبحگاه، همه ی عذر و بهانه هایی که در طول روز گریبان گیرم بودند مانند خسته ام، وقت ندارم و … از میان برداشته می شد. سرانجام زمان دیگری را مناسب این کار ندیدم.دومین چالش: انجام کاری که بسیار مثمر ثمر باشد.
سپس با چالش دیگری مواجه شدم؛ این که در آن ساعت چه کاری باید انجام می دادم تا تأثیرات مثبت فراوانی داشته باشد و بهبودی سریع در زندگی ام ایجاد کند؟
بنابراین یک تکه کاغذ سفید برداشتم و متحول کننده ترین تمرینات پیشرفت شخصی را که در طی سال های گذشته یاد گرفته بودم اما هرگز انجام نداده بودم بر روی آن نوشتم. فعالیت هایی مانند: درون کاوی (مدیتیشن)، تلقین به خود (جملات تأکیدی مثبت) ، ثبت وقایع روزانه، تجسم و هم چنین مطالعه کردن و ورزش کردن.
من شش فعالیتی را که گمان می کردم سریع ترین و بیش ترین اثرات را بر زندگی ام دارند انتخاب کردم، به هر یک 10 دقیقه اختصاص دادم و برنامه ریزی کردم تا صبح روز بعد همه ی آن ها را انجام دهم. نکته جالب این بود که نگاه کردن به این فهرست من را هیجان زده می کرد! ناگهان، ایده ی صبح زود بیدار شدن از یک چیز ترسناك به یک چیز جذاب و جالب تبدیل شد.
وقتی ساعت 5 صبح بیدار شدم صورتم را شستم، دندان هایم را مسواك زدم و رأس ساعت 5:05 دقیقه صبح با یک لیوان آب در دست، بر روی مبل اتاق نشیمن نشستم. پس از مدت ها، به شدت هیجان زده بودم. تمرینات پیشرفت شخصی را بیرون آوردم.
سکوت
مطالعه
تلقین به خود (جملات تأکیدی مثبت):
تصمیم گرفتم تلقین های مثبت مربوط به خودم را بنویسم. چیزهایی که می خواستم، آن کسی که متعهد بودم تا به آن تبدیل شوم و آن چه را که تعهد کرده بودم برای متحول کردن زندگی ام انجام دهم، به سرعت نوشتم. احساس قدرت و توانمندی داشتم.
تجسم:
تابلوی رؤیاهایم را از روی دیوار برداشتم. برای ده دقیقه، چشم هایم از روی یک عکس به روی عکس دیگری می چرخید. بر روی هر یک از عکس ها مکث می کردم، چشم هایم را می بستم، آن را با تمام وجود حس می کردم و تجسم می کردم که هر یک از آن ها در زندگی ام چه نمودی خواهند داشت. امید را در وجودم احساس می کردم.
ثبت وقایع روزانه:
سپس یکی از دفترچه های ثبت وقایع روزانه که مدت ها قبل خریده بودم برداشتم. آن روز چیزهایی را یادداشت کردم که به خاطرشان شکرگذار بودم. همین کار ساده ی نوشتن چیزهایی که شکر گذار و قدر دانشان بودم، روحم را سبک تر کرده بود. احساس رضایت می کردم.
ورزش:
سرانجام از روی مبل بلند شدم شنای سوئدی و حرکت دراز و نشت انجام دادم. هنوز شش دقیقه از وقتم باقی مانده بود. یک فیلم یوگا تماشا کردم. احساس انرژی فراوانی داشتم.
طی چند هفته بعد، که ساعت 5 صیح بیدار می شدم و رویه پیشرفت شخصی ام را ادامه می دادمT در نتیجه این رویه بسیار شاداب و سر حال شده بودم.
یک شب که برای خوابیدن آماده شده بودم، زنگ هشدار را روی ساعت 4 صبح تنظیم کردم. درکمال تعجب، بیدار شدن در ساعت 4 صبح به همان سادگی بیدار شدن در ساعت 5 صبح بود، و بیدار شدن در هر دوی این ساعت ها برای من ده برابر آسان تر از بیدار شدن در روزهای قبلی زندگی ام بود؛ همان روزهایی که در برابر بیدار شدن مقاومت می کردم.
سطح اضطرابم به طور چشمگیری کم شده بود. انرژی، آرامش و تمرکز بیشتری داشتم. احساس خوشحالی، انگیزه و امیدواری داشتم. افکار مربوط به افسردگی کاملاَ از ذهنم دور شده بود. می توان گفت دوباره همان آدم قبلی شده بودم؛ اگر چه رشد بسیار زیاد و سریعی را تجربه می کردم که باعث می شد به سرعت از همه نسخه های قبلی خودم پیشی بگیرم. و با توجه به سطح جدید انرژی، انگیزه، آرامش و تمرکز می توانستم به سرعت برای تعیین اهداف، خلق استراتژی ها و به کار گیری یک برنامه برای نجات یک کسب و کار و افزایش درآمدم اقدام کنم. کم تر از دو ماه بعد از تجربه ی اولین صبح جادویی، سطح درآمدم نه تنها به مقدار قبل از بحران مالی برگشت، بلکه از همیشه بالاتر رفته بود.